از زمان شکل گیری نظام های آموزش رسمی (Formal Education) این ساختارها با چالشی به عنوان نظام آموزش غیررسمی (Informal Education) مواجه بوده اند. آموزش غیررسمی که قدمتی به اندازه ی پیشینه حضور انسان بر روی زمین و در غیاب سیستم های رسمی آموزش وظیفه انتقال دانش، تجربیات و مفاهیم حوزه های مختلف زندگی به نسل های آینده را بر عهده داشت.
با ظهور و گسترش آموزش رسمی و در دهه های اخیر با فراگیر شدن آن، آموزش غیررسمی به علت نداشتن معیارهای آکادمیک و آمیخته بودن با خرافات و عقاید عوامانه به حاشیه رانده شد.
تحصیل ذیل معیارهای نظام های رسمی آموزش در جوامع مختلف اجباری و تحصیل به عنوان یکی از راه های کسب شئونات اجتماعی مطرح گردید. اما با افزایش سیطره رسانه ها بر ابعاد مختلف زندگی انسان آموزش غیررسمی نیز جانی دوباره گرفت و مجدداً در تقابلی جدی تر از گذشته با نظام آموزش رسمی قرار گرفت.
در دهه های اخیر ضریب تأثیرگذاری سیستم آموزش غیررسمی به واسطه ی رشد جایگاه رسانه ها روندی روز افزون را پشت سر گذاشته و در بسیاری از موارد جایگزین ساختارهای سنتی آموزش گشته است.
آموزش غیررسمی اثرگذارتر از سیستم آموزش رسمی
از طرف دیگر رسانه ها اعم از مکتوب، تصویری، صوتی و ... با علم به اثرگذاری آموزش های غیررسمی محصولات و برنامه های خود را مبتنی بر این سیستم سازماندهی می کنند.
طبیعتاً رسانه های تصویری که از مالتی مدیا (Multimedia) بهره می برند، قدرت مانور بیشتری نیز دارند، نتیجه آنکه شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای حضوری بلامنازع در نسبت با سایر رسانه ها در عرصه آموزش غیررسمی جوامع دارند(اگرچه امروز فضای مجازی معلم اول جوانان و نوجوانان است، ولی به لحاظ اثرگذاری در جوامع مختلف و بر تمام اعضای جامعه از کودکان گرفته تا سالمندان، رسانه های تصویری همچنان پیشتاز هستند). این شبکه ها آموزش های خود را در قالب برنامه مختلف نظیر سریال، گفتگو و میزگرد، اخبار و تحلیل خبری، مسابقات، برنامه های آشپزی، ورزشی و ... طرح ریزی و پیاده سازی می کنند.
یکی از انواع قالب هایی که مخاطبان بسیاری را جلب کرده و توان اقناع بالایی دارد، مستند می باشد، از این رو شبکه های مختلف تلویزیونی و ماهواره ای اهمیت ویژه ای برای مستندها قائل شده و سرمایه گذاری حساب شده ای در این بخش انجام می دهند.
اقبال تماشاگران و مخاطبان به مستندها نیز قابل توجه است، مستندها بر حسب طیف های گوناگون خود می توانند طرفداران پروپا قرصی برای شبکه های از دانش آموز ابتدایی گرفته تا راننده تریلی، استاد دانشگاه، زن خانه دار و ... جذب کنند.
بر همین اساس است که پخش مستند در دستور کار شبکه های معارض نظام جمهوری اسلامی و سبک زندگی ایرانی- اسلامی قرار دارد. در این میان می توان به مستندهای شبکه ی "من و تو" اشاره کرد که بخش مهمی از مخاطبان این شبکه را رقم زده اند.
شبکه من و تو در پائیز سال 1389 با حمایت دستگاه های اطلاعاتی انگلستان در لندن راه اندازی شد. همانند سایر شبکه های معاند فارسی زبان حضور عناصر بهائی، سکولار، فاسدالاخلاق و اخیراً همجنس باز و ... و البته وابسته به هسته های سیاسی ضدانقلاب و سرویس های جاسوسی بیگانه در این شبکه نیز دیده می شود.
کیوان و مرجان عباسی از عوامل سرویس اطلاعاتی انگلیس و پشت پرده شبکه بهایی من و تو
من و تو نیز مانند سایر شبکه های ماهواره ای از قالب مستند برای القای بسیاری از مطالب مورد نظر خود استفاده می کند. از جمله این برنامه از مجموعه "رازهای گذاشته" نام برد.
این سری از مستندها با بررسی به ظاهر علمی امور رازآمیز نظیر پیش گویی ها و یا موارد مطرح شده در کتب قدیمی در پی نکات مغفول مانده در آن هاست. یکی از جدیدترین موارد پخش شده مستند "بهشت، فراتر از زمان" از این شبکه است.
بهشت، فراتر از افسانه به ظاهر در پی مستندات مربوط به باغ عدن است، بهشتی که بشر به خاطر گناهانش آن را از دست داد. این مستند که برپایه عبارات تورات و یافته های دکتر جوریس زارینز پایه ریزی شده است، به دنبال مکان باغ عدن و رازهای پیرامون آن می گردد.
پرداختن به هبوط انسان همواره در رسانه های مختلف غربی و در فرم های گوناگون و شدت و ضعف های مختلف بررسی و یا به آن اشاره شده و این در حالی است که نظام رسانه ای غرب برپایه انگاره های داروینیستی اساساً اعتقادی به خلقت انسان، بهشت، هبوط و مفاهیمی از این دست نداشته و کوچک ترین صدایی در رد نظریات داروین را به سادگی خفه کرده و به آن اجازه ی انتشار نمی-دهد. لذا به قطعیت می توان گفت مطرح کردن داستان هبوط انسان با هدفی ویژه و برای رسیدن به منظوری غیر از بیان وقایع تاریخی صورت می گیرد.
عموماً در رسانه های غربی مبتنی بر تعالیم کتب مقدس داستان هبوط انسان به این شکل تعریف می شود که خداوند میان خود و انسان دو تفاوت گذاشت، اینکه خود عالم و خالد بود و انسان نبود، پس از ساکن شدن انسان در بهشت، خدا چون نمی خواست انسان به علم و معرفت و نیز جاودانگی دست پیدا کند او را از خوردن میوه ی درختی که در وسط باغ بود منع کرد.
اما شیطان در ظاهر ماری به نزد انسان آمده و او را برای خوردن میوه ی درخت ممنوعه(The Forbidden Tree) راهنمایی کرد.
بدین ترتیب انسان از میوه ی درخت خورد و به معرفت دست پیدا کرد، چشم او باز شد و مانند خدا خیر و شر را تشخیص داد، اما خدا او را از بهشت راند و ...
- «و مار از همه حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود هوشیارتر بود و به زن گفت آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید، زن به مار گفت: از میوه و درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است خدا گفت از آن مخورید آن را لمس مکنید مبادا بمیرید، مار به زن گفت هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.»(سفر پیدایش: 3 : 1-9)
- «...پس از میوهاش ـ گرفته بخورید و به شوهر خود نیز داد و او خورد آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و ـ فهمیدند که عریانند پس برگ های انجیر به هم دوخته سترها برای هویشتن ساختند.»(سفر پیدایش3: 6-7)
- «و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند.»(سفر پیدایش2: 25)
اما در این باره حضرت آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه می فرمایند: « ... تورات میپندارد که آدم و حوا قبل از ارتکاب خطیئه، کاملاً برهنه بودند ولی زشتی آن را درک نمیکردند و هنگامی که از درخت ممنوع که درخت علم و دانش بود خوردند چشم خردشان باز شد و خود را برهنه دیدند و از زشتی این حالت آگاه شدند. بنابراین آدمی که تورات معرفی میکند به قدری از علم و دانش دور بود که حتی برهنگی خود را هم تشخیص نمیداد، اما آدمی که قرآن معرفی میکند نه تنها از وضع خود با خبر بود بلکه از اسرار آفرینش (علم اسماء) نیز آگاهی داشت و معلم فرشتگان محسوب میشد و اگر شیطان توانست در او نفوذ کند نه به خاطر نادانی او بود بلکه از پاکی و صفای او سوء استفاده کرد.»( مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج6، ص118)
بدین ترتیب می توان به اهمیت نقل داستان آدم و حوا در رسانه های غربی پی برد، چرا که این داستان از منظر انسان غربی سمبلی است از برای سرکشی انسان در برابر خداوند، خداوندی که علم را از انسان دریغ کرده بود و او را نادان می خواست.
همچنین بخشی از اهمیت دادن به این داستان به علت حاکمیت نگاه پیروان شیطان بر رسانه های غربی است زیرا در این داستان شیطان نقش معلم و منجی انسان از جهالت را ایفاء می کند. یکی از عناصر اصلی داستان هبوط انسان میوه ممنوعه است.
فارغ از نگاه اسلامی، میوه ممنوعه را معمولاً سیب در نظر گرفته اند. اگرچه صراحتاً در تعالیم یهودیت و مسیحیت میوه ممنوعه را سیب نگفته اند اما نقاشان اروپایی که در فضای فکری این دو آئین رشد کرده بودند، از قرن دوازدهم میلادی تا کنون میوه ممنوعه را به شکل سیب کشیده اند.
در مجموع سیب یا به قول فرنگی ها اپل(Apple)، میوه ای است که پیشینه¬ای قوی در اسطوره ها و داستان های نمادین اقوام مختلف دارد.
در اقوال مختلف به طور عمده سیب نماد دانش، جاودانگی، وسوسه و گناه بوده و البته در کنار این موارد سیب به عنوان نمادی از زندگی، باروری، سلامتی و مانند این ها نیز آورده شده است. در یک تصویر بسیار قدیمی اسکلتی دیده می شود که یک سیب، به عنوان سمبلی از وسوسه و گناهانی که منجر به مرگ می شود، در دست دارد.
سیب سمی در برخی افسانه ها به کار رفته است، همچون داستان کودکانه ی "سفید برفی".
همچنین در افسانه ی محبوب کشف جاذبه زمین توسط نیوتون، سیب را عامل این کشف معرفی می کنند.
سیب در ادبیات فولکلور و فرهنگ عامه بسیاری از کشورهای اروپایی نیز مطرح است. از سال 1990 روز اپل(Apple Day) در انگلستان توسط یک موسسه خیریه برگذار می شود، همچنین در روسیه و اوکراین نوزدهم اوت، روز جشن ناجی اپل(Savior of the Apple Feast Day) می باشد.
از قرن نوزدهم تا کنون، در برخی مناطق سنتی ایالات متحده، دانمارک و سوئد، سیب تازه و جلا داده شده هدیه کودکان به معلم است.
اما با این همه مهمترین ظهور و بروز سیب به شکل نمادین به داستان هبوط انسان و به عنوان میوه ممنوعه باز می گردد.
از آنجا که خوردن میوه ممنوعه در مسیحیت به عنوان گناه نخستین مطرح می گردد، در نقاشی های به جا مانده از هنرمندان مسیحی نیز می توان سیب را در موقعیت های مختلفی مشاهده کرد، برای مثال در برخی آثار مربوط به تولد مسیح، وی در حالی که برای رسیدن به سیب تلاش می کند، نمایش داده شده است، صورتی نمادین از اینکه او گناهان جهان را بر خود تحمیل می کند. همچنین سیبی که بر روی درخت کریسمس گذاشته می شود، سمبلی است از امکان بازگشت انسان به حالت بی گناهیِ پیش از هبوط.
بر اساس نگاه تحریفی به داستان هبوط انسان، سیب در جایگاه میوه ممنوعه نمادی است از معرفت، علم، دانش و منطقی که از انسان دریغ شده بود. در این نگاه درخت معرفت(Tree of Knowledge) و یا درخت معرفت نیک و بد(درخت معرفت خیر و شر- Tree of Knowledge of Good and Evil) همان درخت ممنوعه ای است که انسان نباید به آن نزدیک می شد، چرا که با خوردن از میوه ی آن به دانایی رسیده و می توانست نیک و بد را تشخیص دهد.
استاد شهید مرتضی مطهری تعبیر درخت ممنوع به درخت معرفت را از زیانبارترین تحریفات طول تاریخ بشریت می داند و عقیده دارد اندیشه تضاد بین علم و دین که پس از قرون وسطی در جوامع غربی مطرح شد، ریشه در این تحریف دارد.
در واقع انسان غربی که پی به قدرت تفکر و تفلسف برده بود و هستی خود را بر اساس «من فکر می کنم، پس هستم»، برابر با تفکر می دانست؛ پس از آن که خدای خالق را به خدای ساعت ساز تقلیل داد، با طرح اینکه «خدا مرده است»، او را از صحنه ی زندگی انسان حذف کرد.
در این حالت نیاز بود که توده و عوام جامعه نیز نسبت به خدا بدبین شده و به مخالف با او بپردازند و در سرکشی و طغیان علیه خدا فیلسوفان و متفکران منحرف و منحط جامعه ی خود را همراهی نمایند.
بدین شکل نگاه ادیان تحریف شده پیرامون داستان آدم و حوا از اهمیت ویژه ای پیدا کرده و در جوامع غربی بیش از پیش منتشر شد. چرا که در این داستان خدا انسان را جاهل و فانی می خواست و او را از دانایی و جاودانگی محروم کرده بود.
البته در متن کتب مقدس یهودیت و مسیحیت به طور مستقیم به سیب اشاره نشده است اما به حال رسانه ها و هنرمندان این دو قوم سیب را به عنوان میوه ممنوعه مطرح کرده اند. نتیجه آن که امروز بر اساس داستانی موهوم، سیب به واسطه ی آثار هنری مسیحیت قرون گذشته و پشتیبانی رسانه ای سال های اخیر به نمادی برای دانش و به تبع آن تکنولوژی(میوه و ثمره دانش) دریغ شده از انسان تبدیل گردیده است.
اگر چه سیب در آثار هنری از نقاشی گرفته تا فیلم سینمایی به مثابه نمادی از عشق، شهوت، اغواء و برخی انگاره های جنسی دیگر به تصویر کشیده می شود، اما ماهیت فلسفی و معرفتی آن همان سمبل علم دانش بودن است. دانشی که انسان با خوردن سیب به آن دست یافت و به سبب این رویداد بر عیوب و برهنگی خود که پیشتر از وجود آن ها آگاه نبود، اطلاع پیدا کرد و سعی کرد با برگ درختان آن ها را بپوشاند.
و ساخت و پرداخت داستان هبوط انسان به منظور بیان و برجسته کردن موضوع و سرکشی انسان در برابر خالق صورت می گیرد. به همین ترتیب سیب در طراحی لوگوی شرکت ها، انجمن ها و گروه هایی در سراسر جهان مورد استفاده قرار گرفته است که برجسته ترین نمونه-ی آن لوگوی شرکت کامپیوتری اپل(Apple Computer Inc) است.
اگرچه بعید به نظر می رسد استیو جابز که علاوه بر نبوغش در کارهای فنی بیشتر دنبال ذن، مراقبه و تعالیم بودا بود و همچنین به ال.اس.دی، باب دیلن و عناصری از این دست علاقه داشت تا مفاهیم مطرح در ادیان؛ و استیو وازنیاک که صرفاً یک مهندس سخت افزار نابغه بود، در نامگذاری اپل تعبیری سمبلیک را مدنظر داشته باشند، اما به هرحال در دنیای امروز رسانه ها تصمیم گیرنده هستند.
در کتاب زندگی نامه جابز نوشته ی والتر آیزاکسون چنین مطرح شده که وی هنگام بازگشت از مزرعه گراونشتین (مزرعه ای که آخر هفته-ها با دوستان خود در آن ال.اس.دی مصرف می کردند) این نام را انتخاب کرده است.
حتی اگر ایجادکنندگان ابتدایی اپل برای انتخاب این لوگو چنین هدفی را دنبال نکرده باشند، اما امروز رسانه ها مبتنی بر خواست شیطان، لوگوی شرکت اپل را به عنوان اصلی ترین نماد تکنولوژیِ مورد استفاده ی عموم مطرح کرده اند.
سمبلی که تحت تأثیر فضاسازی رسانه ای، صدها هزار نفر در سراسر جهان شبانه جلوی درب فروشگاه ها به منظور خرید محصولات تازه ی آن صف می کشند.
در برخی کشورها سیب گاز زدهی اپل را به علت تداعی کردن گناه نخستین، نشانی از کفر می دانند و نسبت به حضور اپل در آن ها اعتراضاتی صورت گرفته است. برای مثال برخی مسیحیان ارتودکس روسیه به دنبال قوانین ضد کفری هستند که بتوان بر اساس آن اپل را مجبور کرد لوگوی خود را در روسیه تغییر دهد.
اپل سیبی است که بسیاری از مردم جهان در آرزوی در دست گرفتن آن شب را به صبح می کنند!
و البته با توجه به لغو تحریم های حوزه ی موبایل و کامپیوتر امریکا علیه ایران می توان تسهیل شدن دستیابی به چنین آروزیی را در بین نسل جوان و نوجوان ایرانی داشت. شیطان انسان را از بهشت راند و قرن ها بعد سیب را به عنوان نمادی از طغیان انسان علیه خدا به سبب محروم شدن از دانش درآورد و اکنون بشر را وادار به ستایش سیبی می کند که هم نماد دانش است، هم سمبل تکنولوژی است و هم اصالتاً امریکایی است.
نظرات شما: نظر