در آستانه حلول ماه شوال، پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتالله خامنهای، خاطرهای را از ایشان درباره رویت هلال منتشر میکند:
استهلال چیز مهمى است. اول ماه، براى انسان چگونه ثابت مىشود؟ در این خصوص، چند راه ذکر کردهاند: یکى رؤیت است. البته به شرط اینکه جاى ماه را بدانید و وارد باشید؛ یک مقدار آشنایى لازم دارد.
یکى از علماى تهران - که خداوند رحمتش کند - مىگفت: روى پشت بام مدرسهى بزرگ آخوند در نجف، روز آخر ماه رمضان طلبهها استهلال مىکردند. مرد مسنی هم نشسته بود و بساط افطارش را پهن کرده بود؛ ولى او استهلال نمىکرد. طلبههاى جوان یک طرف ایستاده بودند و به گوشهیى نگاه مىکردند؛ بعد هم ماه را دیدند و به همدیگر نشان دادند. وقتى که خواستند از پشت بام پایین بروند، از کنار آن مرد مسن عبور کردند. یکى گفت که - مثلاً - آشیخ محمّد! تو نیامدى استهلال بکنى؟ گفت: شما ماه را دیدید؟ گفتند: بله. گفت: کجا بود؟ گفتند: آنجا. پیرمرد سرى تکان داد و گفت: حالا آن طرف را نگاه کنید. وقتى که طلبهها نگاه کردند، دیدند که ماه آنجاست! جالب است که همه نیم ساعت خودشان را سرگرم کرده بودند، چیزى هم دیده بودند، به همدیگر هم نشان داده بودند و باورشان هم آمده بود که ماهِ خیلى بلند و خوب و روشن و بىغبارى را دیدهاند!
سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز سىام ماه مبارک رمضان) 6/2/69
استهلال چیز مهمى است. اول ماه، براى انسان چگونه ثابت مىشود؟ در این خصوص، چند راه ذکر کردهاند: یکى رؤیت است. البته به شرط اینکه جاى ماه را بدانید و وارد باشید؛ یک مقدار آشنایى لازم دارد.
یکى از علماى تهران - که خداوند رحمتش کند - مىگفت: روى پشت بام مدرسهى بزرگ آخوند در نجف، روز آخر ماه رمضان طلبهها استهلال مىکردند. مرد مسنی هم نشسته بود و بساط افطارش را پهن کرده بود؛ ولى او استهلال نمىکرد. طلبههاى جوان یک طرف ایستاده بودند و به گوشهیى نگاه مىکردند؛ بعد هم ماه را دیدند و به همدیگر نشان دادند. وقتى که خواستند از پشت بام پایین بروند، از کنار آن مرد مسن عبور کردند. یکى گفت که - مثلاً - آشیخ محمّد! تو نیامدى استهلال بکنى؟ گفت: شما ماه را دیدید؟ گفتند: بله. گفت: کجا بود؟ گفتند: آنجا. پیرمرد سرى تکان داد و گفت: حالا آن طرف را نگاه کنید. وقتى که طلبهها نگاه کردند، دیدند که ماه آنجاست! جالب است که همه نیم ساعت خودشان را سرگرم کرده بودند، چیزى هم دیده بودند، به همدیگر هم نشان داده بودند و باورشان هم آمده بود که ماهِ خیلى بلند و خوب و روشن و بىغبارى را دیدهاند!
یکى از علماى تهران - که خداوند رحمتش کند - مىگفت: روى پشت بام مدرسهى بزرگ آخوند در نجف، روز آخر ماه رمضان طلبهها استهلال مىکردند. مرد مسنی هم نشسته بود و بساط افطارش را پهن کرده بود؛ ولى او استهلال نمىکرد. طلبههاى جوان یک طرف ایستاده بودند و به گوشهیى نگاه مىکردند؛ بعد هم ماه را دیدند و به همدیگر نشان دادند. وقتى که خواستند از پشت بام پایین بروند، از کنار آن مرد مسن عبور کردند. یکى گفت که - مثلاً - آشیخ محمّد! تو نیامدى استهلال بکنى؟ گفت: شما ماه را دیدید؟ گفتند: بله. گفت: کجا بود؟ گفتند: آنجا. پیرمرد سرى تکان داد و گفت: حالا آن طرف را نگاه کنید. وقتى که طلبهها نگاه کردند، دیدند که ماه آنجاست! جالب است که همه نیم ساعت خودشان را سرگرم کرده بودند، چیزى هم دیده بودند، به همدیگر هم نشان داده بودند و باورشان هم آمده بود که ماهِ خیلى بلند و خوب و روشن و بىغبارى را دیدهاند!
سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز سىام ماه مبارک رمضان) 6/2/69
::: یکشنبه 90/6/6 ::: ساعت 5:26 عصر :::
  توسط حسن صادقی
نظرات شما: نظر
نظرات شما: نظر