با اینکه در گذشته امکانات رسانهای نزدیک به صفر بوده، ولی داستان بزبزقندی (شنگول و منگول و حبهی انگور) اونقدر مشهوره که به جرأت میشه ادعا کرد که تقریباً کسی نیست اونو نشنیده باشه! اما واقعاً پیشینیان ما چه مفاهیم ارزشمند و مهمی رو میخواستن با این داستان به نسلهای بعدیشون انتقال بدن که این قصه رو سینهبهسینه به پشت هر کوهی رسوندن؟ من دیگه داستان رو تکرار نمیکنم، ولی پنج تا از نکات کلیدی درون این داستان رو که به بحث من مرتبط میشه انتخاب کردم که جهت یادآوری عرض میکنم:
(1) شناخت همه از دشمن یکسان نیست. {بزبزقندی آشنایی کاملی با گرگ و حیلههای اون داشت، ولی بچههاش با اینکه تذکرات لازم رو بهشون داده بود در نهایت گرگ رو نشناختن}
(2) اعتماد زیاد به ناپختگان و رها کردن آنها به حال خود برای مواجهه با دشمن، سادهلوحانه و اشتباه است. {تنها رها کردن شنگول و منگول و حبهی انگور در خانه}
(3) دشمن برای رسیدن به مقاصد خود، خود را خیرخواه و همانند معتمدین ما نشان میدهد. {گرگ: منم منم مادرتون! علف آوردم براتون!}
(4) حتی اگر زمانی با فریبخوردگان همراه بودهاید، سعی در نجات آنها و جبران داشته باشید. {پنهان شدن حبهی انگور و همکاری با مادرش برای نجات جان شنگول و منگول}
(5) برای پیروزی بر دشمن فریبکار، علاوه بر همکاری فرزندان، حضور مقتدر اولیا نیز ضروری است. {پاره شدن شکم گرگ توسط بزبزقندی و نجات فرزندان}
پس بنابر این درس عبرت برا ما این است که :
1- کسانی که فکر میکنند همه حق مواجهه با ماهواره و غربال خوب و بد برنامههای آن را دارند، از فهم نکتهی (1) عاجزند.
2- کسانی که گمان میکنند ممنوعیت استفاده از ماهواره اشتباه است و نتها باید خطرات استفاده از آن را برای مردم گوشزد کرد، نکتهی (2) داستان بزبزقندی را در نیافتهاند.
3- کسانی که برنامههای به ظاهر مفید شبکههای ماهوارهای را میبینند ولی از حس کردن دستهای کثیف سرمایهگذاران یهودی آنها عاجزند هرگز نکتهی (3) را درک نکردهاند.
4- کسانی که افکار عزیزانشان را قربانی شبهات ماهوارهای میبینند ولی برای نجات آنها اقدامی نمیکنند از شعور «حبهی انگور» خجل باشند! (نکتهی (4))
5- کسانی که برخورد ضربتی دولت با ماهواره را صحیح نمیدانند از درک نکتهی (5) و پایان خوش داستان غافلند.
نظرات شما: نظر